فضائل و کرامات امام عسکری (ع)
عیادت در زندان
شيخ مفيد به سند خود از محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسي بن جعفر روايت کرده که:
«زماني که ابومحمد عليه السلام زنداني بود، عباسيان نزد صالح بن وصيف آمده و بدو گفتند: بر او [امام] سختگيري کن.
صالح بدانان گفت: با او چگونه رفتار نمايم، در حالي که دو تن از بد نهادترين انسانهايي را که سراغ داشته ام بر او گماشته ام، ولي آن دو به عبادت و نماز و روزه رو آورده اند و در حد عالي بدان پايبند هستند. سپس دستور داد آن مأموران را احضار کردند و به آنان گفت: واي بر شما، چرا با اين مرد با مهرباني رفتار مي کنيد؟
گفتند: درباره ي مردي که روزها را روزه مي گيرد و تمام شب را به عبادت مي پردازد چه بگوييم. او خموشي گزيده و به عبادت مشغول است. هرگاه بدو مي نگريم لرزه بر انداممان مي افتد و از خود بي خود مي شويم.
عباسيان که اين سخنان را شنيدند، نااميد شده باز گشتند» [ارشاد،ص344؛اثبات الهداه،ج3،ص406،بحار،ج50،ص308] .
منبع: با خورشد سامرا،تحلیلی از زندگانی امام حسن عسگری علیه السلام ،محمد جواد طبرسی،دفتر تبلیغات اسلامی،1379،صص114.
ترس از خدا
از جمله صفات برجسته و بارز آن حضرت شدت بيم و ترس او از خداي - عز و جل - در کودکي بود، هر چند ممکن است خواننده، از مطالبي که در اين زمينه مطالعه ميکند شگفت زده شود که چگونه امام هرگاه به هيزم و آتش مينگريست از ترس خدا گريه ميکرد و سپس بيهوش ميشد در حالي که کودکي بيش نبود. البته اين حالت از اهلبيت عصمت و طهارت شگفت آور نيست.
شبلنجي از کتاب درة الاصداف نقل ميکند: «روزي بهلول، [امام عسکري] را - که کودکي بيش نبود - گريان ديد و ديگر کودکان مشغول بازي بودند. بهلول تصور کرد او در آرزوي داشتن وسايلي است که کودکان براي بازي در اختيار دارند، لذا بدو گفت: آيا دوست داري برايت وسيله ي بازي بخرم؟
- اي کم خرد، ما براي بازي آفريده نشده ايم!
- پس براي چه آفريده شده ايم؟
- براي کسب دانش و عبادت.
- اين را از کجا ميگويي؟
- از فرموده ي خداي متعال (أفحسبتم أنما خلقناکم عبثاً و أنکم الينا لا ترجعون) [1] ؛ (آيا ميپنداريد که شما را بيهوده آفريده ايم و به سوي ما باز نخواهيد گشت؟). بهلول از او خواست وي را پندي دهد. کودک با اشعاري او را پند داد و سپس از هوش رفت. آنگاه که به هوش آمد، بهلول به وي گفت: اين چه حالتي بود که بر تو رفت در حالي که تو کودکي بيگناه هستي؟
فرمود: اي بهلول، بدان من با چشم خود ديدم مادرم آتشي را با هيزمهاي بزرگ برافروخت که بر فروزندهي آنها هيزمهاي کوچک بود و من بيم آن دارم که از هيزمهاي کوچک جهنم باشم» [نور البصار،ص183 صواعق المحرقه،ص207] . نيز در کتاب احقاق الحق به نقل از کتاب وسيلة المآل اشعاري را که شبلنجي ذکر نکرده، اضافه ميکند و ميگويد: «بهلول گفت: بدو گفتم: پسرکم، من تو را فرزانه اي ميبينم. مرا پندي مختصر ده. وي اين اشعار را خواند:
أري الدنيا تجهز بانطلاق
مشمرة علي قدم و ساق
- ميبينم دنيا با سرعت
مهياي گذشت و عبور شده است.
فلا الدنيا بباقية لحي
و لا حي علي الدنيا بباق
نه دنيا براي کسي باقي ماند
و نه کسي در دنيا جاودان خواهد ماند.
کأن الموت و الحدثان فيها
الي نفس الفتي فرسا سباق
گويي مرگ و پيشآمدهاي روزگار
چون دو اسب مسابقهاند که به سوي انسان ميتازند.
فيا مغرور بالدنيا رويداً
و منها خذ لنفسک بالوثاق
- اي کسي که فريفته ي دنيا شده اي درنگ کن
و از آن براي خويشتن بهره اي برگير. [احقاق الحق،ج12،ص473] .
منبع: با خورشد سامرا،تحلیلی از زندگانی امام حسن عسگری علیه السلام ،محمد جواد طبرسی،دفتر تبلیغات اسلامی،1379،صص110-111.
جواب نامه ای که بدون مرکب نوشته شده بود
محمد بن عباس ميگويد: ما چند نفر کنار يکديگر در مورد مقامات امام حسن عسکري عليه السلام صحبت مي کرديم، يکي از ناصبيها، گفتار ما را به مسخره گرفت و گفت: «من بدون مرکب، نوشته اي را براي آن حضرت مينويسم، اگر او پاسخ سؤالهاي مرا داد، حقانيت او را مي پذيرم.»
پس وي سؤالهاي خود را در نامهاي نوشت، ما نيز مسئله هاي خود را در نامه اي نوشتيم و به سوي آن حضرت فرستاديم. امام حسن عسکري عليه السلام پاسخ مسائل همه ي ما را در جواب نامه اش داد و در نامه ي مربوط به ناصبي، علاوه بر پاسخ به مسائل او، نام او و نام پدر او را نيز نوشته بود.
وقتي که آن مرد ناصبي، جواب نامهاش را ديد، متعجب و حيرتزده گرديد به طوري که از هوش رفت.
پس از به هوش آمدن، حقانيت امام حسن عسکري عليه السلام را پذيرفت و جزو شيعيان آن حضرت گرديد. [1] .
(1)مناقب آل بی طالب.
منبع: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام حسن عسگری (علیه السلام)،تهیه و تنظیم: واحد تحقیقاتی گل نرگس،چاپ چهارم،1386،صص503-504.
منبع:سایت شهیدآوینی